صدف و مروارید
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۶ ساعت 14:29 توسط ماهی مشکی(باقر محرمی )
|
شعر تازه ام که از یک شعر ترکی الهام گرفته ام
که هنوز کامل نشده..
دوباره تو این شهر باهم روبرو شدیم/
میگی چیکار کنیم/
ما که جز اینجا جای دیگه ای نداریم/
ما که شهر دیگه ای نداریم/
اگه از هم جدا نمیشدیم /
شاید ما میتونستیم خوشبخت بشیم /
شاید الان هم خوشبختیم/خودمان خبر نداریم/
از این ماجرا چند سال میگذرد/
اما من هنوزم نتونستم بشناسمت /منو ببخش
خیال میکردم بیتو میمیرم /
اما نمردم بی تو من/منو ببخش
من میگم نمردم اما چه بدونم شاید هم مرده ام /
شاید هم مرده ام بی تو/
آره مرده ام،مرده ام بی گور و بی کفن...
امتحانت هم تموم شد ...تو هم درست تموم شد ... نمی دونم بیتو چطوری میگذره این ترم آخری...
البته شیدا جان خوبی عشق من اینه که با تو در ارتباط نبودم والا ...
والا چی؟
دلم تنگت میشه...
امیدوارم یه روزی تو شهرم یا شهرت تو رو ببینم...
میام دنبالت ..میام خوی...