در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمی‌آيد به چشم غم پرست
بس که در بيماری هجر تو گريانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببريده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر کميت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گيتی راز پنهانم چو شمع
در ميان آب و آتش همچنان سرگرم توست
اين دل زار نزار اشک بارانم چو شمع
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عين نقصانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
همچو صبحم يک نفس باقيست با ديدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنين
تا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب ديده بنشانم چو شمع

امروز این فال رو بعد از نماز ظهر گرفتم...

یه سایت واسه گرفتن فال حافظ

فال حافظ


امروز تو رو بعد از ۱۰ روز دوباره دیدم....

 دل تو دلم نبود چون میترسیدم اصلا" با من صحبت نکنی...

یادته یه رو زازم پرسیدی چرا حوصله ندارم... گفتی چیه عاشق شدی ..

منم گفتم آره و تو گفتی اون کیه؟

اما من روم نشد بهت بگم عاشق تو شده ام..

اما گفتم بهت که همیشه با اونم و با هم صمیمی هستیم..

ازت پرسیدم اگه به اون شخص بگم که عاشقشم دوستیمون بهم میخوره؟گفتی آره..

اما وقتی بعد امتحان کامپیوتر جلو آموزشگاه منو با سیگار دیدی

 و گفت چته؟ چرا اینطوری شده ای...

گفتم بهت یه زخم از میراث با منه اونم ۴ساله و اون زخم همون عشق توئه..

و ماجرای بعد اون..

اما تو امروز با من مهربون تر از روزای قبل سخن گفتی و

 من دیگه تو پوستم نمیگنجیدم...

به قول سعید شهروز که میگه:

چه وقتایی که بد میشی چه وقتایی که آشوبی ...

تمام درد من اینجاست تو هرکاری کنی خوبی...


شین جان دوستت دارم...

اگه این روزا وحید و گلی از دوستای دانشگاه و همکلاس هام نبودن دق میکردم

 آخه شدن سنگ صبورام..

البته تو خونه هم اسما و فائزه (خواهر زاده های کوچولوم) هم نبودن..